OurLove

از دورترین فاصله ها به هم رسیده ایم...

 

دِلَــم مــیـخــوآهـَـد صُــورَتـَتـ تـَـه ریـش دآشـتـِه بــآشَـــد

تـــآ مـَـن بــَهــآنــِه
دآشــتِــه بــآشَــم

بــَرآیِ بـُـوســیــدَنِ


لـَـبــهــآیــَتـ
...

 

 

boy,girl,guitar,legs,love,wedding-b944ef65457c1fe4d573d525c86746e7_h.jpg

نوشته شده در جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:4 توسط baran| |

فقط میتونم بگم ممنونم

ممنونم

خیلی زیاد ممنونم

بی نهایت بار ممنونم

ممنونم که شب آرزوهامو تبدیل کردی به یه شب رویایی...

مثل شب یلدا!!!

و من بعد از 5 ماه دوباره تورو دیدم!!!

خدای من

هنوزم باورم نمیشه

تو

عماد من

تکیه گاه من

کسی که دوسش دارم....

نشستی روبه روم و دستتو زدی زیر چونه ت

درست مثل خودم!

هرزگاهی یه چیزی برام تایپ میکنی و دوباره دست زیر چونه...

تو فکری

و دنبال یه راه حل میگردی که ساعت 2 و رب نصفه شب باهم حرف بزنیم

الهی من قربونت برم با اینهمه احساس

دلم میخواد بپرم توی بغلت

یه جوری که از پشت از روی صندلی بیفتیم زمین

 

وقتی سرتو میخاروندی دلم میخواس بدوم و گاز بگیرم اون بازوهای مردونه تو

دلم میخواس بغلم کنی و توی بغلت بخابونیم

دلم میخواس ببوسم پیشونیتو، 

گونه هاتو،

لباتو،

گودی پایین گردنتو....

 

خدایا من این موجود دوست داشتنی رو میخوام...

 

نوشته شده در جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:30 توسط baran| |

 

"خـدایـا یـادتـه ... ؟!

 


دسـتـشـو گـرفـتـم آوردم پـیـشـت ...


گـفـتـم : مـن فـقـط ایـنـو مـیـخـوام ...


گـفـتـی : ایـن کـمـه ! بـهـتـر از ایـنـو بـرات گـذاشـتـم کـنـار ...


پـامـو کـوبـیـدم زمـیـن و گـفـتـم : هـمـیـنـو مـیـخـوام ... ♥


گـفـتـی : آخـه نـمـیـشـه !

 

 

 قـول ِ ایـنـو بـه یـکـی دیـگـه دادم…"

 

 

 

 

پ.ن: اون یه نفر، زهرا بود...

 

زهرا حلالم کن

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 23:49 توسط baran| |

دیروز عصری گفتی میای نیم؟

گفتم سرکلاسم.

گفتی شب خبرت میکنم بریم.

شب آن شدی نیم...

 

ممنون که اجازه دادی و مشتاق بودی که بیام تو آغوشت...

قلبم داشت از جا کنده میشد وقتی سرمو گذاشتم روی سینت،

وقتی توی بغلت قرار گرفتم

.

گفتی: واقعا قشنگ تصویر سازی میکنی

ولی اینا تصویرنبود! روح من توی آغوش تو بود!!!!

روح من صدای ریتم آروم و کوبنده ی قلبت و میشنید!

و تو خیلی زود خوابت برد...

منم صورتتو بوسیدم و از پیشت بلند شدم

روی تخت خودم خوابیدم!

نارارحت نشو...

گفته بودم دیگه پیشت نمیخوابم!

گفته بودم تو مال کس دیگه ای هستی نه من!!!

خیلی وقته بجای تو بالشتم و محکم بغل میکنم و میخوابم...

 

دیشب مامان میگفت: تو این یه ماهه خیلی لاغر شدی. چیزی شده؟؟؟

و من به آرومی گفتم: چیزی نیست.. درسام سنگینه....

گفت: ضعیف شدی. یکم به خودت برس

و من هیچچی برای گفتن نداشتم!!!

 

+ دیشب بعد از مدتها آروم خوابیدم...

و همش بخاطر حضور تو بود.

نوشته شده در پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:47 توسط baran| |

میخواهمتــــــــ . . .

ولــــــــی . .,

دوری . . .

خیــــــلی خیـلــــی دور . . .

نـہ دستم به دستانـــــــت میرسد ؛ نـہ چشمانم به نگاهتــــــــــ . . .!

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:15 توسط baran| |

شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون

 

این تصویر ذهنی من بوده و هست از خوابیدن در آغوشت....

با اینکه همیشه نیم تنه مرا در آغوشت میخاباندی!!!

 

نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:4 توسط baran| |

امشب بیست و دو دیقه تقریبا باهم حرف زدیم...

با اینکه اولش هردومون حالمون خیلی ردیف نبود ولی کلی خندیدیم و همدیگه رو خندوندیم!

کلی خوش گذشت...

به قول خودت حرفامون "تو شورتی" بود و خاطراتت از کلاسات و سوتی های استادا

.

ولی باعث شدم یادت بره بری شامتو بخوری!

ببخش که خیلی خیلی بدموقع زنگ زدم(البته دو دیقه ی اولش بامن بود، بیست دیقه ی بقیه ش با تو)

 

خدایا عمادم یه چیزی پیدا کنه برای خوردن که سیرش کنه...

آخه همون موقشم گشنه ش بود چه برسه به الان و تا آخر شب

نوشته شده در دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:24 توسط baran| |

میدانی؟

همه را امتحان کرده ام!

قرص خواب 

خـنده های زورکـی

هندزفری توی گوش و گریه کردن

دل من این حرفها حالیش نمیشود!

آغوشت را میخواهم !!!
نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 14:4 توسط baran| |

تو یه وب خوندم :

تنهایی یعنی:

خودت بنویســــی

و خودت هم خوشـــــت بیاد !

 

پس من خیلی خیلی تنهام!!!!!!!!!

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:58 توسط baran| |

دیشب گفتی من تکیه گاهتم....

یاد شعر یاس افتادم:

تو که میدونستی من تکیه گاه محکمتم

بگو با من دیگه چرا د آخه نوکرتـــــــــــم

من که هر دقیقه م وابسته به دقیقه ی تو بود

من که حتی لباس تنم به سلیقه ی تو بود....

 

آقای عماد صابری!!!!!!!!!!!

تازه دیشب فهمیدم وقتی اون شب تو نیم ازت پرسیدم فامیلیت چیه و گفتی حدس بزن، گفتم"صابری" چرا اونقد تعجب کردی و گفتی این فامیلیو از کجا بلدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من هیچ وقت نمیدونستم فامیلی "مینا"، صابری بوده!!!!

 

دیشب کنارت نشستم تا خوابت ببره...

گرمت بود، عرق کرده بودی

نمیدونم چی خواب میدیدی

صورتتو باد میزدم تا خنک شی و آروم بخوابی

آره!

با اینکه خوابو از چشمام بردی، هنوزم میخوام آروم بخوابی....

 

 

خدایا به حق همین روز اول رجب، دلمو آروم کن

خودت که داری مبینی!

بی تعارف، دارم دیوونه میشم!!!

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 8:55 توسط baran| |

بعضی ها خیال می کنند
دوست داشتن
ساده است
خیال می کنند
باید همه چیز خوب باشد
تا بتوانند کسی را عاشقانه دوست داشته باشند

اما
من می گویم
دوست داشتن درست از زمانی شروع می شود
که بی حوصله می شود
که بهانه می گیرد
که یادش می رود بگوید
دلتنگ است
یادش می رود
با شیطنت بگوید
دوستت دارم

دوست داشتن از زمانی شروع می شود
که خنده هایتان بغض شود
بغض هایتان آغوش بخواهد
و ببینید آغوشش کمرنگ است
اگر در روزهایِ ابری و طوفانی
دوستش داشتی
شاهکار کرده ای

نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 8:54 توسط baran| |

همیشه بدم میومده از زنایی که میشن زن دوم یه مرد...

میشن عشق دوم...

میشن کسی که هوش و حواس مرد رو از زن و زندگی اولش پرت میکنه....

 

حالا انگار خودم شدم اون زنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

منو ببخش زهرا.............

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 22:8 توسط baran| |

خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم
همــــــه دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران()
ولـــــــــ ـــــــی ;

آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت
 مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نبــــــــــاشـــد ...()

 

 

 

 

 

پ.ن: کپی بود و حرف دل من....

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 22:1 توسط baran| |

راهــ کـِـﮧمیـروے

عَقــَـب میـمــانَــم

نـَه بـَـرای اینـکـِـﮧ نـَخواهَـم باتــُـ♥ــو هـَـم قــَـدم باشَـم

میـخواهـم پا جاے پاهایـَـت بگــُـذارَـم

میـخواهـَـم مـُـراقبـَـت باشَم

میـخواهـَــم رد پایـَـت را هیچ خیابانـے در آغوش نکـِـشـَــد

تـــُـ♥ـو فــَـقـَـط بـَــراے مـَـنے

 

 

 

مردی را میشناسم که هنگام عصبانیت

 

داد نمیزند ، ناسزا نمیگوید ، نمیشکند ، تهمت نمیزند

 

تنها " قدم " میزند و در خلوت خود فرو میرود و خالی میکند تمام خشم خود را

 

تا مبادا به کسی که دوستش میدارد از  گل کمتر گفته باشد !

 

پ.ن : عاشقتم مرد من

  

 

Naghmehsara.ir (33)

 

 

 

دیگـر هیــــــــچ مزه ایــــــــــ

دلچسبــــ نخواهــــــــد بود

من تمام چشاییمــــــــ را

روی لبـــــــانت جا گذاشته امــــــــ

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:46 توسط baran| |

لذتي که در فشار دادن معشوق

 تا مرز شکستن استخوانها و

گاز گرفتن تا مرز کندن گوشت اوست

در نوازش و بوسه ي عاشقانه به وي نيست !

 

 

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:44 توسط baran| |

 

دلم شکست ؟!
عیبی ندارد شکستنی ست دیگر لعنتی ، می شکند
اصلا فدای سرت
قضا و بلا بود از سرت دور شد ......
اشکم بی امان می ریزد
مهم نیست
آب روشنی ست
خانه ات تا ابد روشن....

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:41 توسط baran| |

h9mh90l93n7iwpuho4v.jpg

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها

چــيزی

به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است

خیالـــت راحت باشد

آرام چشمهایت را ببــند

یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است

یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا

تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...


8wa9xcao1w1m1wzfvus.jpg

واژه ها ..

قـَــد نمی دهند !!

ارتفاع دلـــــتنگی ام را...

من فقط ..

سایهء نبودن تو را ..

برسر شعـــــر ..

مستدام می کنم..!!

c823i2udlwqhuqjapaq.jpg

از تپــش هــای قلبم

خواستنت را کــه بگيــرم

می ايســـتد

m5ri80rc3smn49nqaxy0.jpg


از روزی که نامتـــ

ملکه ی ذهنمـــ شد،

احساســ می کنمــ جمجمه امـــ

با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ...


mvpaylzzhqwlz1gg8d.jpg

دلم تنگـ می شـود گاهـی

برای ِ . ..

یك « دوستت دارم » ِ سـاده !

نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:59 توسط baran| |

فراموش کردنت کار سختی نیست

کافی است دراز بکشم

چشم هایم را ببندم

و برای همیشه بمیرم...

 

نمایش احساسات با عکس های زیبا

 

نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 19:57 توسط baran| |

دلم یک دنیا تنهایی میخواهد

با یه عالمه تو 

و تمام گوشه کنارهای اغوشت

 

 


 

 

 

کـاش مـی فـهـمیـدی ....

 

قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی:

 

بـمان...

 

نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛

 

و آرام بـگویـى:

 

هـر طور راحـتـى ... !

 

نمایش احساسات با عکس های زیبا

خسته ام... از تـــــو نوشتن...!

 

کمی از خود می نویسم

 

این "منم" که،

 

دوستت دارم...!

 

نمایش احساسات با عکس های زیبا

 

نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 19:47 توسط baran| |

دم از بازی حکم میزنی!!!!!

دم از حکم دل میزنی

پس به زبان "قمار" برایت میگویم :

قمار زندگی را به کسی باختم که "تک" "دل" را به "خشت "برید!

باخت ـزیبایی بود 

یاد گرفتم به دل "دل" نبندم!

یاد گرفتم از روی "دل " حکم نکنم!

دل را باید بر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بری نکند

نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:43 توسط baran| |

چقد بده که حرفامو فقط اینجا میتونم بگم...

 

خیلی ازدستت دلخورم و تو امروز رفتی اردو...

بهت اس نمیدم تا خودت اس بدی

نمیخوام روزتو خراب کنم

تو دیروز تمام روز منو خراب کردی کافیه!!!!

 

دیروز و دیشب بعد از 9 ماه، تنهایی درد کشیدم!

و تو کنارم نبودی...

 

خیلی حس بدیه که میام و حرفام با تو رو اینجا مینویسم، ولی تو هیچوقت هیچ بازخوردی نشون نمیدی

 

خسته شدم عماد

خیلی خسته م

خیلی...

 

انقد ذهنم آشفته س که حد نداره

نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:32 توسط baran| |

دیروز به طور اتفاقی دوباره این آهنگ بهنام صفوی رو شنیدم...

تقدیم به تو...

 

خوب من

میخوامت

آرزومه بیام تو خوابت

عزیزم

بخندی

بشم محو صورت ماهت

دوس دارم بمیرم اما اون اشکاتو نبینم

بردی تو دیگه قلب من میخوام اون دستاتو بگیرم

عشق من باش

جون من باش

نذاری یه روز این دلو تنهاش

ای دیوونه

دوست دارم

نمیتونم از تو چشم بردارم

 

عشق من

با تو شادم

آخه نمیری تو از یادم

روزی که

تورو دیدم

دلمو به دل تو دادم

حالا من

میدونم

بی تو یه لحظه نمیتونم

تا دنیا

باشه پا برجا

به پای عشقت میمونم

عشق من باش

جون من باش

نذاری یه روز این دلو تنهاش

ای دیوونه

دوست دارم

نمیتونم از تو چشم بردارم

برای داشتن تو حتی واسه یه لحظه

جونمو زندگیمو بدم بازم می ارزه

دلم می لرزه....

عشق من باش

جون من باش

نذاری یه روز این دلو یه این دلو تنهاش

ای دیوونه

دوست دارم

نمیتونم از تو چشم بردارم

 

نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:31 توسط baran| |

امروز تولد منه منی که هیشکی هم صدام نبود
اگه با آهنگام قدم نمیزدی رو زمین رد پاهام نبود

چقدر زخم خوردم تو این راه یادمه خون گریه می کردم
خدا خواست که تو باشی و بشی مرهم واسه دردم

همیشه سنگ صبورم بودی و هستی و غصه هامو به جون میخری
مگه شیرین تر از اینم میشه که میبینم ترانه هامو از بری

توی غمگین ترین آهنگ یا توی خوشحالی و شادی
همیشه پشت من بودی تو به من زندگی دادی

توی غمگین ترین آهنگ یا توی خوشحالی و شادی
همیشه پشت من بودی تو به من زندگی دادی
زندگی دادی زندگی دادی


آدم وقتی که معروفه هزار تا درد سر داره
اما خیالش راحته وقتی شمارو پشت سر داره


پای هر شعر و هر آهنگ تو رو از یاد نمی بردم
از این احساس دورادور هنوزم سردرنیاوردم


اگه دنیا باهام بد شد یکی هست که خبر داره
اونی که دلواپسم میشه اونی که اسمش طرفداره

توی غمگین ترین آهنگ یا توی خوشحالی و شادی
همیشه پشت من بودی تو به من زندگی دادی

توی غمگین ترین آهنگ یا توی خوشحالی و شادی
همیشه پشت من بودی تو به من زندگی دادی

زندگی دادی زندگی دادی

نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:8 توسط baran| |

چرا یاد نمیگیری آغوشش دیگه مال تو نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:45 توسط baran| |

 

اعتـــراف میکنــم

بــا همــه ی زنانگــی ام

هرگــز بــه بــودنت در کنــار دیـــگری حســادت نــکرده ام ،

مــن آن لحظــه ها را مـــرده ام ...

نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:0 توسط baran| |

 

 

زن, نظــــــرات مــــــردش را دوســــــت دارد ...

 


حتــــــی در شخــــــصی ترین کــــــارهایــــــش!

 


پــــــس عاشــــــقانــــــه خودت را دخــــــالت بــــــده,

 


درســــــت در هــــــمان جاهــــــایی که

 


فــــــکر میکــــــنی باید آزادش گذاشت!

 

چــــــــــــون زن,

 


♥عــــــزیزم هر جــــــور خــــــودت دوســــــت داری♥

 


را دوســــــت نــــــــــــدارد...!

 

نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:2 توسط baran| |


به جز تو همه می دونن واست این مـــــــــــرد میمیره

واسه همین جداییتو کسی جدی نمیگیره!!!!


همین خوبه که آرومی و حس میکنی آزادی

که دست کم تو عکسامون هنوزم پیشم ایستادی


واسه من همین کافیه اینکه ازم خاطره داری

به یادشون که می افتی واسه من وقت میذاری

نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 1:0 توسط baran| |

ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿـــــــﺪ :


ﺗـــــﯿــــﺮﯼ ﻫـــــــﺎ ﺷﺎﺩ ﺗــــﺮﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﻏﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ♥


ﺗـــــﯿــــﺮﯼ ﻫـــــــﺎ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﻣﺎﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ♥


ﺗـــــﯿــــﺮﯼ ﻫـــــــﺎ ﺑﺎ ﺣــــﺎﻝ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﻭﻗــــــــﺎﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ♥


ﺗـــــﯿــــﺮﯼ ﻫـــــــﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺑﺪﺟﻨﺲ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺪﺟﻨﺴﯿﺸﻮﻥ ﻫﻢ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺧﺎﺻــــــﯽ ﺩﺍﺭﻩ ♥


ﻣﻦ ﻫﯿــــﭻ ﻋﻼﻣﺖ ﺳﻮﺍﻝ ﯾﺎ ﺗﻌﺠﺒﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﻫﻤــــﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﮐﺎﻣﻼً ﻭﺍﺿﺢ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﺴــــــﺖ ♥


ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﺗـــــﯿــــﺮﯼ ﻫــــــــــﺎ ..

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:36 توسط baran| |

زنـدگــی انـگــار
تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!
هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام
هـول میزنــد
بـــرای ضـربــه بـعــد …. !
کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی …
خـیــالـت راحـت !!….
خـسـتـگــی ِ مــن
بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود …

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:33 توسط baran| |

هــــــمــــــه مــــیگـــــن


بــــخشـــــشـــــ از بـــــزرگــــان است . . .


مـــــنـــ بــــخــــشیــــدم و هــــیچکـــس بــــهــــم نــــگفـــتـــ:


چـــــقدر بــــــزرگــــــ شـــــدیـــ. . .


هـــــمه گـــــفتن
بـــــلــــد نـــــبودیـــــ حــــقــــتو بـــــگیــــریـــــ...!!!

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:18 توسط baran| |

 

سلامتیه حرفایی که نه میشه اس ام اس کرد


نه تو چت تایپ کرد


نه میشه پای تلفن گفت


حرفایی که فقط مال وقتیه که تو رو در آغوش دارم …

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:13 توسط baran| |

برو پايين !
.
.
.

.

.

.


بازم برو !
.

.

.

.

.
.
.
يرو ديگه !
.
.

.

.

.

.

.
.
گذشت اون زمان كه اين پايين سركاري بود ! الان زمان ، زمان ابراز محبته !


I Love You !

 

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 21:5 توسط baran| |

آخیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش!

 

بعد از یک هفته ی تمام بالاخره قسمت نویسندگی خودم باز شد تا بتونم پست بذارم!

 

چقدر سخت بودا!!!!!

 

ولی خب هرچی بود گذشت.

 

فک کنم بیست دیقه ای با عماد حرف زدم الان...

 

دلم میخواد عقده ی تمام این یه هفته رو دربیارم و الان شونصد تا پست بذارم!

 

*111*2*2*12345#

*111*2*2*3#

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:45 توسط baran| |

 

 

 ایــنـکه بایـد فـراموشـت مـیکردم

را فــرامــوش کـــردم

تـو تکـراری تـرـن "حضـــور" روزگـار منــی

و مــن عجیب؛

بـه بــودن تــــو...

از آنسـوی فاصـله هــا

خــو گــرفتـه ام...

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:42 توسط baran| |

مـــذکر عزیــــز : " مـــــــــرد " بـــاش !


زمیــــن به مــــرد بودنـ ــــت نیــــاز داره !


مــــرد باش ؛ نـــه فقط با جســــمت !

 


مـــــرد بــــاش با نگــــاهت ، با احســــاست ، . . . !

 

 

مردونه حــــــرف بزن ، مـــــــــردونه بخنــــــد ، مردونه گریــــــه کن ،


مــــــردونه عشــــــق بورز ، مردونه ببــــــــخش ، . . . !


مرد بــــــاش و هیچ وقت نامـــــردی نکن ؛


مخصوصـــــا در حق کســـــی که باورت کــــــرده


و بهـــــت تکیـــــه کرده.....

نوشته شده در شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:41 توسط baran| |

 سخته با خودت غریبه شی 

 با خودت رو راست نباشی 

با خودت چند چند شی 

بقول دوستم یک به دو پنالتی بزنه

 

 

 

 

بگذریم در موردم زود قضاوت نکنید 

شما در جریان همه چیز نیستید

نوشته شده در چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:34 توسط EmAd| |


دلـــم میخواهــــــــد

کـــه تـــو بـاشـــی

مـــن بـــاشـم

و هیچـکـس نبـاشـــد

آنگـــاه

داغتـــریـن آغــــوش هـــا را از تنـتــــ

و شیـریـــن تـریــن بــوســـه هـــا را از لبـــانتــــ

بیـــرون بکشـــم

بــه تـلـــافـی تمـــامـ ِ روزهــایـــی کـــه میخــــواهمتــــ

و نیسـتـــی ...

نوشته شده در شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 19:44 توسط baran| |


 

پنهان می شوی....


پشت ابرها....


من و گلهای آفتابگردان.....


سرگردان ....

 

 


نوشته شده در شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:45 توسط baran| |

 

 

دلتنـــــــــــــــــگي


عين آتش زير خاکــــــستر است


گـــــــاهي فـــــــکر ميکني تمـــــــــام شده


امّـــــا يــک دفــــعه


همه ات را آتــــش مـــــــــــيزند

نوشته شده در شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 12:11 توسط baran| |

عکستو باز میکنم

دست میکشم روی صورتت

روی گونه هات...

نوازشت میکنم

میخام ببوسمت ولی...

نباید!

حسرت بار نگاهت میکنم و به کسی فک میکنم که صاحب تو میشه!!!

باید عادت کنم!

باید یاد بگیرم آغوشت مال من نیست!!!!

آغوش گرم و مهربونی که تمام دلگرمیم بود....


دلم بدجوری واسه نیمبازی تنگ شده!

ولی این نیم دیگه واسه من و تو اون نیم قدیم نمیشه...

باید یاد بگیرم باهات محدود برخورد کنم!!!!!

و این برام سخت ترین کار دنیاس...

باید یاد بگیرم فقط باهات غریبه نشم...


خدایا دلمو انقد بزرگ کن که بتونم این چیزا رو یاد بگیرم

نوشته شده در چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:29 توسط baran| |


آخرين مطالب
» خرداد
» قرار
» پاییزتون مبارک:*
» به تو که میرسم...
» با تو
» من اینو میخام....
» واقعی :P:D
» سکوت
» تظاهر
» دوست داشتنت
» sms
» آهنگ قدیمی

Design By : RoozGozar.com