OurLove

از دورترین فاصله ها به هم رسیده ایم...

موزیک

 

 

دقت کردی وقتی که بعد از چند وقتی که میری توی یکی از پوشه های آهنگ های قدیمیت

آهنگاشو که گوش میدی کلی خاطره یادت میاد .

جوری آهنگارو گوش میدی و زمزمه میکنی که انگاری خودت اونو خوندی و الان رفتی تو آرشیو خودت .

هیچی نمیتونه یهو این همه حال و هواتو عوض کنه

توی اوج خنده باشی فقط با یک کلیک تورو تا قعر گریه ببره

E:\Music\Amin Habibi\Aroos ->next ->Baghalam kon .mp3

E:\Music\Files\Siavash Ghomeishi - Ragbaar-05 Parandey E Mohajer .mp3

E:\Music\Files\Siavash Ghomeishi - Ghoroob Ta Tolou - 06)_Ghoroub .mp3

E:\Music\Mohsen Chavoshi - Santori (320) - 01 Sange Saboor .mp3

لحظه هایی رو به یادت میاره

اشکایی رو روی گونت جاری می کنه

لحظه هایی که میدونستی داره تموم میشه

آغوشی که یقین داری تو سن بچگی نمیتونی تا چند ماه دیگه لمسش کنی

هه هه

هیچ وقت یادم نمیره سینا و اون کادو تولدشو

بهترین کادوی تولدی که توی عمرم گرفته بودم بود

یه CDکه فول آلبوم سیاوش قمیشی بود . اون منو خوب میشناخت

خوب میدونست چی خوشحالم میکنه و چی ناراحتم میکنه

اون برام یه دوست بود از اون واقعی هاشون .

یادمه سوم راهنمایی که بودیم سر اینکه آهنگ نفرین محسن چاوشی واسه سیاوش قمیشی

هست یا نیس شرط بستیم

از همونجا به بعد محسن چاوشی هم اومد توی لیست اون خواننده هایی که باهاشون خاطره دارم .

یادش بخیر دوم دبیرستان که بودم واسه لج بازی با یکی از فامیل امضایی هامون شاگرد دوم مدرسمون شدم .

بابام برام یه گوشی  Nokia N70خرید .

چقدر با اون این آهنگای آلبوم سنتوری رو گوش میدادم

یا اون آهنگی که جواد رضویان توی دلداده ....

عروس خوب قصه!!!

خدایی خیلی خاطره رو برای آدم زنده میکنه این آهنگا

یه زمانی میگفتن آلبوم عکس تنها چیزیه که از گذشته برات میمونه

و امسال یه آهنگ برام خاطره شده و اون آهنگ زیادی بارانه

سعی میکنم دیگه گوشش نکنم ولی هروقت میشنوم ...

E:\Music\Mohsen Chavoshi - Santori  - 03 Khianat.mp3

گوشی رو برادار تا صدات یه ذره آرومم کنه

این نفسای آخره دلم داره جون میکنه

خدا بیامرزدت الیاس با اون تکیه کلام گلت!!

داشتیم پسر ؟؟ نداشتیم !!

شاید حرفایی رو که میزنم نفهمید حق دارین

چون من فقط یه گوشش اشاره میکنم و میرم

 

نه جاشه نه وقتش واسه کامل گفتنش 

 

خوب دیگه نیومدم نیومدم نیومدم یه دفه اومدم قد تمام نبودنام حرف زدم

ببخشید کسل کنندس ولی من اینم و این خاطره ها منو اینی که الان هستم ساخته.

رخصت

عزت زیاد 

نوشته شده در جمعه 28 تير 1392برچسب:,ساعت 13:11 توسط EmAd| |

"مرد" که باشی ...
نه چهره ی زیبا میخواهی ،
نه اندام برجسته !
بلکه یک قلب می خـــــواهی که فقط و فقط برای تو باشد ...

نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 2:34 توسط baran| |

حالم را ببین!!!
مانند لیوان ترک بسته ای" شده ام که تحمل یک قطره دیگر را ندارد
بس است"
این بار دیگر میشکنم...

نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 2:29 توسط baran| |

یـکـی از لـذتـهـایـی کـه دیـگـه نـیـسـت ..
ایـنـه کـه یـکِ شـب اس بفـرسـتـی: مـن خـوابـم ن م ی ب ر ه
بـگـم : مـن کـه گـفـتـم بـیـام دنـبـالـت ، گـفـتـی خـسـتـه م.. 
بـگـی : الان مـیـخـوام، هـوس دزد بـازی کـردم ..
حـاضـر شـم ، بـیـام دنـبـالـت.. پـشـتِ پـنـجـره مـنـتظـر بـاشـی.. تـانـورِ مـاشـیـن رو بـبـیـنـی آمـاده شـی..
دَرو بـزنـی بـا نـورِ چـراغ قـوه گـوشـی بـیـام بـالا، وسـایـلـتـو بـگـیـرم .. آروم درو بـبـنـدی..
تـا بـه پـاگـرد اول نـرسـیـدیـم چـراغِ راه پـلـه روشـن شـه..
مـامـان بـابـات درو بـاز کـنـن، بـگـن: بـــــــازم؟؟؟؟!!!
مـنـم دسـتـمـو بـذارم رو سـیـنـه م بـگـم : شـرمـنـده دیـر وقـتـه .. بـفـرمـایـیـد اسـتـراحـت کـنـیـد.. شـبـتـون بـخـیـر ..
بـعـد تـا پـایـیـن صـدایِ خـنـده هـای ریـز و یـواشـکـیـت راه پـلـه رو پـُر کـنـه ..
لایـــــــــــــک-=دلـم مـی خـواسـت تـا آخـرِ دنـیـا سـارق بـاشـم، اگـه تـو اون جـنـسِ مسـروقـه مـی مـونـدی ..

 

 

پ.ن: دیوونه شدم عماد

مگه نه؟؟؟؟

نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:,ساعت 2:24 توسط baran| |

 

ﻣﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﮐﺸﯿﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ
ﻣﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﺳﺮﺧﯽ ﺣﯿﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﺑﺮﺁﻣﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ
ﻣﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺩﻟﻨﺸﯿﻦ ﺭﺍ از ﻟﺒﺎﻥ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﻗﻠﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧش ﺭﺍ
ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ , ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﻣﺤﺼﻮﻟﯽ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ﺭﺍ
ﺯﻥ ﻗﺪﺍﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﻧﺮ

ﻭ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺯﻥ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ " ﺩﺍﻑ ﺷﺪﻥ " ﺗﻀﻤﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ! ﺑﻠﮑﻪ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻧﺮ ﺍﺳﺖ!

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 19:47 توسط baran| |

حدود یکی دو ساعت دیگه باید شروع کنم و اینجا رو تزیین کنم.

آذین ببندم و جشن تولد بگیرم...

فقط امیدوارم قبلش نیای و ببینی و بخونی و برنامه هامو به هم بریزیچشمک

مث خودم که برنامه هاتو برای شب تولدم به هم ریختم و صاف زدم تو برجک سمت چپیت!!!!

 

 

نمیدونی چه استرسی دارم.

آخه تا حالا خوم تنهایی جشن تولد نگرفتم که بلد باشم.

 

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 19:35 توسط baran| |

 

دلم به اندازه تمام روزهای پاییزی، گرفته است...

 

آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری، بارانی است...

 

قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی، یخ زده است...

 

اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد...

 

چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من......!!!!

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 19:20 توسط baran| |


دوســـت داشتنت بوي ِ بــــــاران مي دهد


همــآن قدر بي مقدمــه


همـــآن قدر بي دغدغــه


فــــــــــقـــــــــــــ ط


يادت باشد مثل ِ بــــــــاران


مـــَرا بـــي واسطه


دوســـت داشته باشـــي

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 19:18 توسط baran| |

همیشه باید کسی باشد

.

تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد

.

باید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید بفهمد

/

که اگر سکوت کردی بفهمد

.

کسی باشد که اگر بهانه گیر شدی بفهمد

.

کسی باشد

.

که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن

.

بفمد به توجهش احتیاج داری

.

بفهمد که درد داری

.

k567_4444.jpg

 

 

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 13:9 توسط baran| |

خواسته یا ناخواسته میگیم : مواظب خودت باش

مواظب خودت باش یعنی فکرم پیش توئه

مواظب خودت باش یعنی برام مُهمی

مواظب خودت باش یعنی نگرانتم

مواظب خودت باش یعنی دوستت دارم

مواظب خودت باش یعنی به خدا می سپارمت

مواظب خودت باش یعنی از الان دلم واست تنگ شده

مواظب خودت باش یعنی... واقعاً مواظب خودت باش
نوشته شده در جمعه 21 تير 1392برچسب:,ساعت 12:49 توسط baran| |

مـــن
از تمامـــ آسمــ ــان
یکــــ بــ ــاران را میخواهمـــــ ...

و از تمــ ــام زمیــ ــن
یکـــ خیابانـــــ را ...

و از تمــ ــامــ تـــ ــو
یک لبـــــــ

که قفــ ــل شده در لبــــ مــ ـــن

نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 14:25 توسط baran| |

عماد کدوم و دوس داری برای من؟؟؟؟

دوست داری موهام و که میبینی چه مدلی باشه؟؟

نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 14:19 توسط baran| |

عماد؟ دلم پوسید تو این وب دیگه نمیشه یه بارم بیای اینجا رو آپ کنی؟؟؟ مثلا وب عشقولیمونه ها!!!!
نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:,ساعت 12:55 توسط baran| |

دلم خیلی برات تنگ شده آقای مهربونم....

آموزشگاهم و دارم به این فک میکنم که وقتی بیای میارمت اینجا

آروم آروم میرم از پله ها بالا و توی درگاه در آتاق بالا قرار میگیرم

دلم می ریزه وقتی به ذهنم میرسه نکنه از کوچیک بودن اینجا ناراحت بشی

از ساختمون قدیمی و فرسوده ای که به عنوان آموزشگاه من شناخته میشه

نکنه تصورت از اینجا یه چیزی باشه تو مایه های آموزشگاه رسانه یا شبستری...

اما من همینم

و "تو" همیشه این "من"و همونجوری که بوده قبول کردی

این بار هم بیا و مردونگی کن...

بیا توی همین آموزشگاه کوچیک

بیا میخوام دستتو بگیرم و ببرمت بالا

روسریمو بردارم و بپرم توی بغلت

میخام یه جوری بغلت کنم که بترسی!

میخام ببوسمت

 

عمادم توی ذهنم همونقدر زنده ای که توی واقعیت پیش پدرومادرت

 

پ.ن: عمادم امیدوارم حالت زود زود خوب خوب بشه و از اون دندون درد و سرماخوردگی و گلودرد و کمردرد و پادرد زودتر خلاص شی

نوشته شده در پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:,ساعت 12:44 توسط baran| |

 آنگاه كه براي نخستين بار
 نامم جاري شد بر لبانت
گويي جهان از حركت باز ايستاد 
و من آرام آرام متولد شدم
در چشمه ترين آبهاي جهان 
كه از قلب تو 
تا چشمانت جاري بود...
از آن پس
زادگاه من شد
دل و چشمي كه
به سجده وامی داشت
زمین و آسمان و ملائک را
و منم 
که اکنون تولد می یابم 
با هر نگاه تو
در چشمه ترین آبهای جهان

نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت 1:52 توسط baran| |

 شب ها

هرکجا که باشم...
یادت مرا پیدا می کند
و به خیالم شبیخون می زند
پَرت می کند حواسم را تا آخرِ عشق
بی اراده تسلیم می شوم
همه ی و جودم به تو می رسد
و از تمام دنیا تنها جایِ خالی ات برایم می ماند
به همین سادگی
دوباره رقم خورده است بزرگ ترین دزدیِ تاریخ
روز بعد...
لاشه ی خیالم پیدا می شود اطرافِ نیامدنت
انگار که از بلندی افتاده است...
نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت 1:51 توسط baran| |

 

بعضیا سال به سال خودشونو به خدا نزدیکتر میکنن بعضیای دیگه هم مث من ...

خدایا خودت ما رو ببخش!!!!

نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت 2:16 توسط baran| |

 

با حال و هوای توئه که تا الان بیدارم

بدجوری بیخوابم کردی

امشب سر یه دختر بازی الکی شبمونو خراب کردم...

کاش هیچ وقت اسم اون ... هووووووووووووووووف

 

زهرا پس فردا یعنی جمعه کنکور داره

و نمیدونم چرا هروقت به این موضوع فکر میکنم نا خودآگاه توی دلم از خدا میخام پشت کنکور بمونه!!!!

شاید حسادت زنانه این حرف و میزنه

آآآخ که بعضی وقتا این حسادت زنانه که خدا به عنوان یه حس قوی و بهتر و برتر توی وجود ما زنها گذاشته، کار دستمون میده!

و تو گفتی که از این حرفم دلخور شدی. گفتی اون تلاششو کرده!

آره اون تمام تلاششو کرده. چیزی هم کم نذاشته.

اما نه واسه ی درس!!!

واسه اینکه وقت و بی وقت اعصاب و شب و روز من و تو رو بهم بریزه!!!!

بخاطر تمام لحظه ها و شب هایی که ازمون خراب کرد،

بخاطر همه شبایی که با کابوسش بیدار میشدم، نمیبخشمش

حالا تو هرجوری دوس داری برداشت کن

من یه زنم و پر از احساس های زنانه!

پر از حسادت های زنانه

هر چقد هم که کنترلشون کنم!!!!

نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت 2:1 توسط baran| |

 به من تکــــیه کن مرد



من زنم


من گاهی میتوانم تمامِ حسی را


که از دوست داشــــتنت دارم
دستی مهربان شوم


تا چهـــــرۀ غمگینت را عاشقانه نـــوازش کنم


من گاهی عاشقانه ای صمیمی


خنده ای گرم


ظرافتی بی پروا و


وسوسه ای شیرین میشوم


تا گرد و غبار نا امیدیِ این روزگارِ سیاه را


از ذهنِ خسته ات پاک کنم
آرامشی ماندنی در وجودت


خنده ای محو روی لبانت


به من تکیه کن مـــــــــــردِ مــــــــــن



من زنم ،

من از آخرین بازماندگان عشقم ...........!

 

نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت 1:1 توسط baran| |

 من عشق رو باختم

نه برای اینکه بازی بلد نبودم …

نــــــــــه ..

فقط برای اینکه خنده تو رو ببینم …!

 

 

صـدایــت میکنم هـــــرشب ، 

تـــــــو هـم امشب صـدایــم کن... 

تــــــ ـو مغروری !!

غـرورت را فقط یک شب !! 

فـدایــــــم کن


نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392برچسب:,ساعت 17:17 توسط baran| |

 اگه يه روزعاشق شدي وخواستي بهش بگي دوسش داري

اول ببين چقدر آمادگي داري

ببين ميتوني بهش دروغ نگي

ببين ميتوني باهاش صادق باشي يانه

اگه ديدي هنوز يه چيزايي داري که نميتوني بهش بگي هيچوقت پا جلو نذار

يه چيزديگه اگه يه موقع ديدي عاشق شدي

جلو نرو

چون عشق مساوي با هوسه

ولي اگه ديدي باتمام وجوددوسش داري برو جلو

و مطمئن باش به نتيجه ميرسي

.

نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392برچسب:,ساعت 19:50 توسط baran| |

 مـــــــــــــرد" بــایــــد:
وقــــــتـی مخــــاطــــبــش عـــــصـبانـیــــــه , نـاراحــــــتـه , مــیـــخــواد داد بـــــزنــه...
وایـــــــســه روبـــــروش بـــــگــه:
"تـــــو چـــــــشــامــ نـــــیــگـا کـــــــن , بـــــهـت مـــیــگم تــو چــــشـامــ نـــیــگــا کــن ! حــــــالا داد بــــــزن...!
بــــــگـــو از چـــــی نـــاراحـــــتـــی؟؟"
بــــعـد مــــخـــاطـــبــــــ داد بـــــزنـــه , گـــــلـه کـــــنــه , فـــــریـــــاد بـــکـــشــه , گــــریــــه کـــنــه...
حــــــتی بـــا مـــشـتـای زنــــونــــه ش بــــکــوبـــه تـــــو بـــــغــلـه" مــــــــــرد"...
آخـــــــرش خــــــستــه مــــیشـــه مـــیزنـــه زیـــر گـــریـــه!
هــــــمــونـــجـــا بـایــــد بــــغـــلــش کــــنــه...
نــــــــذاره تــــــنـها بـــاشـــــه...
حــــــــــــــرف نــــزنــــه هـــا , تــــوضـــیــح نـــــده هـــا...
کــــل کــــل نـــکـــنــه هـــــا , تــــوجــــیــــه نــــکنـــه هــــا...
فــــــقــط نـــــذاره احــــســاس کـــــنـــه تـــنـهاســـتـــــ ...
"مــــــــرد" بـــایــــد گــــاهــی وقـــــتــا مــــردونـــگــیشـــو بـا ســــکـوتــــــ ثــابــتـــــــ کــــنــه...!
بــــــا "بـــــــــــغــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــش !!!

 

نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392برچسب:,ساعت 19:26 توسط baran| |

 

 

 دردِ مـــن "تنهایـــی" نیســـت !


دردِ مـــن ایـــن است کـــه :


هـــر روز از "خـــودم" میپرســـم


مگـــر"خـــودش "مـــرا" انتخـــاب " نکـــرد .....! ..

نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392برچسب:,ساعت 15:50 توسط baran| |

 

او صاפـب چشــمــآنے استــــ ڪـﮧ آرامشـ قـلب مـטּ استــــ 

و صـבایـش בلنشیـטּ تــریـטּ تــرانـﮧ ے مــטּ اَست ، 

از بوבنـش بـرای خودمـ عآבتے ωــآפֿـته ڪـﮧ بے او بوבטּ را بــاور نـבارم ؛ 

چـﮧ פَـــوب شـב ڪـﮧ بـﮧ בنیــا آمـב و چـﮧ פֿوب تـر شـב ڪـﮧ בنیــآے مــטּ شـב ؛

آرے او تو هستـے.

هـمیشـﮧ بـבاטּ ڪـﮧ:


•٠•● تـآ ابـב בوωــــ♥ـــتـت בارم •٠•●

 

پ.ن: میای، میخونی، آروم و ساکت میری

پست هم که نمیذاری!

خوشحال که لااقل حرفای دلمو میخونی!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392برچسب:,ساعت 15:36 توسط baran| |

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:,ساعت 22:30 توسط baran| |

بدم میاد!

متنفرم!

از اون پشت خطی لعنتیت،

که هروقت خدا اومدم بات حرف بزنم

مزاحمــــم شد!

میگم مزاحمم، چون برای تو مزاحم نبود

چون شاید برای تو مهمتر بود!!!!!!

که اگه مهمتر نبود، برای جواب دادن به اون عجله نمیکردی!!!

و مدام نمیگفتی ببخشید بازم پشت خطی دارم!!!!


دلم میخواد سنگدل شم و با تمام وجودم از خدا بخوام کنکورشو گند بزنه!


حالا هی بشین و بگو اون میاد سمت من

بگو  بخاطر خونوادم باید بهش اوکی بدم....




+دلم خیلی پره خدا

هیــــــــــــــــــــــــــــ

نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:,ساعت 22:3 توسط baran| |

 

 مـــــــــــیان این همــــــــه "اگـــر"  

 


تــــو چـــــــــــقدر "بایدی "

 



یعنی میشه تن عمادم یه روزی اینجوری مال من باشه؟؟؟؟

نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:,ساعت 21:52 توسط baran| |

 

 

 


خدایا این تنها آرزوی زندگی منه

من آغوش عمادمو میخواااااااااااااااااااااااام

نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:,ساعت 21:30 توسط baran| |


آخرين مطالب
» خرداد
» قرار
» پاییزتون مبارک:*
» به تو که میرسم...
» با تو
» من اینو میخام....
» واقعی :P:D
» سکوت
» تظاهر
» دوست داشتنت
» sms
» آهنگ قدیمی

Design By : RoozGozar.com