از دورترین فاصله ها به هم رسیده ایم...
درست یک ماه پیش بود... مثل همین روز صبح بیدار شدم و گفتم: مامان؛ زنگ بزن سمیرا (دوستم که آرایشگره). واسه عصری ازش وقت بگیر. میخوام موهامو کوتاه کنم! مامانم با تعجب گفت: تو 5-6 ماهه نمیذاری کسی دس به موهات بزنه حالامیخوای کوتاهشون کنی؟؟؟ چت شده سر صبحی؟؟ گفتم: خودم زنگ میزنم! زنگیدم و وقت گرفتم. مامان رفت تا خونه ی همسایه مون(میخواست بپرسه واسه مراسم خواستگاری دخترشون چیزی کم و کسر ندارن؟!) گفت تا نیم ساعت دیگه میام! اشک میریختم موهای بیچارم تنها چیزی بود که میتونستم ناراحتیمو سرشون خالی کنم!!! قیچی و برداشتم و رفتم جلوی سینک ظرفشوی... یه وجب از پایین موهام اومدم بالا و گرفتم و قیچی زدم!!!! حالا موهام که تا توی کمرم اومده بود، اومد تا وسط بازوهام!!!! ناخن گیر و برداشتم و ناخن هامو از ته..... تمام صورتم قرمز شده بود و خیس از اشک! فوری موهامو پیچیدم بالا و یه کلیپس بزرگ زدم روش! موهای قیچی شده رو جمع کردم و ریختم روی یه روزنامه و پیچیدم و انداختم سطل آشغال! دست و صورتمو شستم. مامان ده دیقه بعدش اومد... عصری رفتم آرایشگاه که تابلو نشه کار خودم بوده! سمیرا میگفت بچه موهاتو قیچی کرده؟؟؟چرا انقد نامرتبه؟؟؟ حالا درست یک ماه از اون روزا میگذره... خدایا آخر و عاقبت ما رو بخیرکن!
نظرات شما عزیزان:
کجایی نیستی؟
Design By : RoozGozar.com |