از دورترین فاصله ها به هم رسیده ایم...
دلم خیلی برات تنگ شده آقای مهربونم.... آموزشگاهم و دارم به این فک میکنم که وقتی بیای میارمت اینجا آروم آروم میرم از پله ها بالا و توی درگاه در آتاق بالا قرار میگیرم دلم می ریزه وقتی به ذهنم میرسه نکنه از کوچیک بودن اینجا ناراحت بشی از ساختمون قدیمی و فرسوده ای که به عنوان آموزشگاه من شناخته میشه نکنه تصورت از اینجا یه چیزی باشه تو مایه های آموزشگاه رسانه یا شبستری... اما من همینم و "تو" همیشه این "من"و همونجوری که بوده قبول کردی این بار هم بیا و مردونگی کن... بیا توی همین آموزشگاه کوچیک بیا میخوام دستتو بگیرم و ببرمت بالا روسریمو بردارم و بپرم توی بغلت میخام یه جوری بغلت کنم که بترسی! میخام ببوسمت عمادم توی ذهنم همونقدر زنده ای که توی واقعیت پیش پدرومادرت پ.ن: عمادم امیدوارم حالت زود زود خوب خوب بشه و از اون دندون درد و سرماخوردگی و گلودرد و کمردرد و پادرد زودتر خلاص شی
نظرات شما عزیزان:
Design By : RoozGozar.com |