از دورترین فاصله ها به هم رسیده ایم...
لحظه به لحظه به لحظه ی موعود نزدیک تر میشویم موعودی که بیش از یک ماه است در انتظار اویم و من که در آموزشگاهم و هیچ از اتفاقات اطرافم نمیفهمم و تو که سر جلسه ی امتحانی هستی که از پاس شدن یا نشدن آن میترسی... خبره میمانم به ساعت و تیک تاک عقربه هایش... و صدای مزخرف اتومات کامپیوتر.... باز آزارم میدهد شبی سخت را پشت سر گذاشته ام... خواب های آشفته، بدنی سرد، پیشانی سوزان و عرق کرده... مثل مار گزیده ها به خود می پیچیدم نه که فقط دیشب، این قصه ی تمام این شبای من است! لیوان لیوان آب سرد مینوشم حالم اصلا خوب نیست بی قرارم در دلم سیر و سرکه میجوشانند، رخت میشوند!!! و دعایی که همیشه در سختی هایم میخوانم: رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
نظرات شما عزیزان:
Design By : RoozGozar.com |